شعر دل انگیز همه هست آرزویم....
چه زیان تو را كه من هم برسم به آرزویى؟!
به كسى جمال خود را ننموده اى و بینم
همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى!
غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از میانه، گویى!
به ره تو بس كه نالم، زغم تو بس كه مویم
شده ام زناله، نالى، شده ام زمویه، مویى
همه خوشدل این كه مطرب بزند به تار، چنگى
من از آن خوشم كه چنگى بزنم به تار مویى!
چه شود كه راه یابد سوى آب، تشنه كامى؟
چه شود كه كام جوید زلب تو، كامجویى؟
شود این كه از ترحّم، دمى اى سحاب رحمت!
من خشك لب هم آخر زتو تر كنم گلویى؟!
بشكست اگر دل من، به فداى چشم مستت!
سر خمّ مى سلامت، شكند اگر سبویى
همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشین كنار جویى!
نه به باغ ره دهندم، كه گلى به كام بویم
نه دماغ این كه از گل شنوم به كام، بویى
زچه شیخ پاكدامن، سوى مسجدم بخواند؟!
رخ شیخ و سجدهگاهى، سرما و خاك كویى
بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمى
بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویى!
نظرى به سوى(رضوانىِ)دردمند مسكین
كه به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویى
فصیح الزمان شیرازى (رضوانى)
دوستان عزیز در کامنت برام بنویسید کدوم بیت این شعر فوق العاده رو بیشتر دوست دارید.برای من بسیار خاطره انگیزه
کاربر عزیز,خوشحال میشم اگه اینجا رو به عنوان خلوتگاه تنهایی هات انتخاب کنی.فقط یادت نره که نظرت رو بنویسی!